• وبلاگ : وبلاگ روستاي فريازان ...تويسركان...همدان faryazan
  • يادداشت : اشك و دعا
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     




    مرد فقيرى بود که همسرش از شير گاوشان کره درست مي کرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت.


    آن زن روستايي کره ها را به صورت قالب هاي گرد يک کيلويى در مي آورد و همسرش در ازاي فروش آنها، مايحتاج خانه را از همان بقالي مى خريد.


    روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصميم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، ديد که اندازه همه کره ها 900 گرم است.



    او از مرد فقير عصبانى شد و روز بعد به مرد فقير گفت: «ديگر از تو کره نمى خرم، تو کره ها را به عنوان يک کيلويي به من مى فروختى در حالى که وزن آن 900 گرم است.»



    مرد فقير ناراحت شد و سرش را پايين انداخت و گفت: «راستش ما ترازويي نداريم که کره ها را وزن کنيم. ولي يک کيلو شکر قبلا از شما خريديم و آن يک کيلو شکر را به عنوان وزنه قرار داديم.»

    يقين داشته باش که به مقياس خودت براي تو اندازه مى گيريم.