سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

شاید مدت هاست که دیگه سری به خاطراتت نمی زنی و سراغی از اونجایی  و اونایی که همراهت بودن و الان دیگه نیستن نمی گیری،

شاید دیگه نشنیدن آواز گنجشکهای فریازان برات اهمیتی نداره، یا شاید هم الان  یه مشت مشکلات جای اونو گرفته….

سعی کردم بگم مهم نیست، ولی نشد. نمی شه از خیلی چیزها به سادگی گذشت. شاید به نظر تو زمان همه چیز رو درست کنه، ولی این نظر توئه!

چطور می تونی خاطره ای رو که با الماس توی ذهنت حک شده و با طلوع هر صبح میدرخشه، نبینی… مگه اینکه بخوای خودت رو به ندیدن بزنی…

واقعاً نمی دونم این اسمش قسمته یا تقدیر!!!  انتخاب خودم بوده که از فریازان بیرون بزنم، یا شرایط سخت زندگی منو از روستای قشنگم؛ هل دادن بیرون.  براش هنوز اسم مناسبی پیدا نکردم چون هنوز نمی تونم درکش کنم. هنوز نمی فهمم تو ذهن های مثلاً مدرن امروزی چی می گذره که همه چیز براشون شهر و زرق و برق اونه...

شاید از کنارآدم های جور وا جور و ترافیک تهران و رفتارهای ناپسند و نامفهوم رد بشم، ولی هرگز هیچ چیز رو فراموش نمی کنم… هرگز…

هرگز آرامش و صداقت مردمان فریازان را فراموش نخواهم کرد.






تاریخ : جمعه 88/12/14 | 9:2 صبح | نویسنده : نویسنده : عباس عبدالمحمدی | نظرات ()
صفحه اصلی |        
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.