• وبلاگ : وبلاگ روستاي فريازان ...تويسركان...همدان faryazan
  • يادداشت : بصيرت و آگاهي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خودم 

    زفريازان خبر آورد مردي

    كه مردي بود آنجا اهل دردي

    بدو گفتند تا دردت سرآيد ...

    برو تهران براي دوره گردي

    ***

    رسيد آن لر به تهران با يه شلوار

    كه فارغ بوده از هر دشمن و يار

    از آزادي چو آمد سوي مشرق

    به دانشگاه آمد بهر يك كار

    ***

    سپس آمد به سوي يك نگهبان

    بگفتا كار مي خواهم من آسان

    بگفتا گر لري كارت تمام است

    همين جا جاي من بنشين بدينسان...

    ***

    نشست آن لر به جاي اين يكي لر

    كه شد اين كالج ما از لران پر

    لر اول شده سرشيفت الوار

    فقط هي مي زند بر اين لران غر

    پاسخ

    سلام دوست غريبه... نميدونم به قهر و غضب سرودي يا از روي رفاقت !!!!!! ولي به هر حال زيبا بود و قشنگ... به حسن سليقه ات و حساسيت هم نسبت به لر ها هم تبريک و هم تسليت عرض ميکنم که گفته اند مرغ را هم در عروسي ميخورند و هم در عزا... اما همه لرها از ترمينال آزادي وارد تهران نميشن... من خودم شخصا از ترمينال جنوب اومدم تهران ... دوست خوبم که خودت رو هم معرفي نکردي ممنون که به وب فريازان سر زدي.( من خودم پيدات مي کنم) خداحافظ !!!