سلام دوستان عزیز
امروز معرفی یه آهنگ از مهران مقدم برادر بزرگتر مهدی مقدم رو براتون میذارم. مهران 32سالشه و متأهله .او از دوستان مدیر وب فریازان است.
ریمیکس جدید و بسیارزیبای مهران مقدم و امید آمری توسط دیجی فرهاد با 2 کیفیت
پیشنهاد میکنم حتما دانلود کنید
MP3 128
OGG 64
سرور ? لینک غیر مستقیم
MP3 128
Mehran Moghaddam fit Omid Ameri(Remix by Dj Farhad
برای دانلود اینجا کلیک کنید
بدترین روز زندگی من روزی خواهد بود
که حرفی برای زدن به خودم نداشته باشم ... !!!!!
خاطره ها، هرگز نمی میرند...
هیولای غروب سیزده بدر
او حالا گرچه شهرنشین شده بود، اما هنوز شوریده وار هوای روستا یش فریازان را بر سر داشت و تعطیلات نوروز رابا شوق ، در روستا می گذراند. چنان شیفته و دلباخته روستا بود که سفر شهر تا روستا معجزه وار به نظرش هیجان انگیر می نمود. وقتی که سوار بر ماشین از تهران رهسپار روستا ـ فریازان ـ می شد، بعد از گذر از گذرگاه کوهستانی گردنه (دولایی تویسرکان)، در حومه شهر احساس میکرد که هوای تازه به مشامش رسیده و پس از تماشای منظره های سرسبز، ماشین راهش را در میان یک دره کم عمق و سرازیر ، سرسبز و زیبا به سمت تویسرکان ادامه میداد. در میان دره رودخانه پر آبی میخروشید که از جاده به خاطر درختان انبوه گردوی( سرابی) کمتر به چشم می آمد. گاه به طرف چپ و گاه به طرف راست جاده ؛ چشم هایش درتب و تاب بود. گاه درختان انبوه گردو از دو طرف به روی جاده چتر انداخته و بر رهگذران سایه می افکندند. ماشین روی پیچ و خم های جاده کوهستانی رقصیده و جنبان راهش را طی می کرد. در این حالت او از شور و هیجان خیال میکرد که در میان ابرها شنا می کند. با گذراندن هر خم و پیچ قله ها و پرتگاه های سنگی و سر به فلک کشیده ، شوق دیدار در وجودش جوانه میزد. او با تماشای منظره های کوهستانی احساس میکرد که به عالم رویا رفته است. جاده کوهستانی باریک گاه به ارتفاع چهارصد متری کمر کوه راه می گشود، در این ارتفاع ماشین هر تکانی که میخورد او خیال میکرد که به پایین دره سقوط کرد، اما باز هم که به راهش ادامه می داد، قلب او به تپش می افتاد و این حالت سفر را برایش هیجان انگیزتر می کرد.
هر وقت که آنها از تهران عازم سفر به سوی روستا می شدند، او از خوشحالی پر می کشید، اما زمانی که دوباره از فریازان به سوی شهر حرکت می کردند، او چنان پژمرده و پریشان حال می شد که گویی جنازه اش را می بردند.
پس از رسیدن به روستا ، او هر روز از هنگام سر زدن خورشید از پشت قله شرقی (کوه الیسیا )تا نشست آن به پشت قله غربی خان گرمز، روز را در بازی با بچه های روستا شب می کرد و شب را در جمع خانواده و اغلب هم با دوستان قدیمی به سر میکرد.
قدم زدن در میان انبوه درختان،بوی سبزه ها و علفهای بلندی که بعد از بارش باران شکسته می شدند برایش چه لذتی بخش بودند.
تعطیلات نوروز در فریازان مثل شهاب سنگ پیش چشمش زودگذر بود. او عاشق نگاه آسمان بیکران شب و اختران تابناک بود. حتی گاه خواب می دید که به آسمان شب می نگرد. ستاره ها را می بیند که پائین آمده اند و مثل ماهی های کوچک و بزرگ با رنگهای مختلف به شکل ماه کامل یا هلال های پهن و نازک در هر طرف می درخشند . گاه خواب می دید که صبح از خواب برخاسته و می بیند خورشید از سمت غرب سر زده است. او از شامگاهان تا بامدادان در پشت بام از باغ و جویبارهای اطراف کاشانه صدای ناله جغدها،قوقولی و جیک جیک صبح، قور قور قورباغه ها، جیرجیر دلنواز جیرجیرک ها، پرش خفاش ها، پچ پچ درختان در رقص باد، شرشر جویبارها، غرش رودخانه در فصل بهار و ریختن آب از خروجی لوله های قطور پل به زیر دست رودخانه وحتی گاهی هم صدای فریاد شغال ها ، برای خودش خاطره جمع میکرد. هنگام عبور از باریک راه های کنار جویبارها او در عوض عبور از باریکراه در میان آب جوی قدم می زد.
زمانی که تعطیلات نوروز در غروب سیزده بدر به پایان میرسید و قرار می شد که فردا دوباره به پایتخت شلوغ برگردند، او دعا میکرد: (( کاش هیچ وقت غروب و شب دلگیر سیزده بدر از راه نمی رسید.))هرچه که در طول تعطیلات نوروز خوشی و نشاط جمع میکرد، هر چه انرژی مثبت انبار کرده بود، هرچه خاطره از تار و پود روستا بافته بود ( هیولای غروب سیزده بدر) آنرا دیوانه وار در خود می بلعید ...
این یک حس غریب بود که از بچگی و زمانی که به مدرسه می رفت تا کنون همراه خود به آینده به یدک کشیده بود. غروبهای سیزده بدر در سالهای دور بچگی ،همه فامیل های شهر نشین که به فریازان آمده بودند و باید بر میگشتند و بدتر ازهمه دلهره مدرسه در روز چهاردهم فروردین و تکالیف درسی و پیک نوروزی و صفحاتی که هنوز خالی مانده بودند ؛ یاد غرغر معلم ، همه و همه دست به دست هم داده بودند تا از غروب سیزده بدر از زمان بچگی بدش بیاد.
زمانی که تعطیلات زودفنای نوروز به پایان میرسید و قرار می شد که دوباره رهسپار شهر گردند، تمام آن شور و هیجانی که در راه آمدن به سوی روستا بهش دست داده بود، از این سو به یأس و نومیدی تبدیل می شد. وقتی که سوار ماشین می شد و ماشین به سوی تویسرکان حرکت می کرد، تنش سرد، دلش بی نور، سرش بی روح می شد و به هر چیزی که می نگریست در آن رنگ نومیدی می دید. منظره های رنگارنگ پیش چشمش بی رنگ و وارفته مینمود، آسمان ارغوانی در نظرش خاکستری، کوه های سر به فلک کشیده مثل توده های هولناک خاکستر، سنگ های عظیم الجثه مثل آماس های سرطانی، صخره ها مثل جگر های داغ داغ و پاره پاره، کشتزارها مثل شوره زارها، صدای غرش رودخانه مثل صدای تانکها؛ خشن و دلخراش، آب زلال رودخانه به نظرش گل آلود ، پیچ های جاده کوهستانی مثل راه های بن نبست، پستی و بلندی های جاده خاکی مثل سنگهای پیش پای لنگ، درختان میوه مثل تشنه و پژمرده، شکوفه های روی شاخه ها برایش گندیده و پلاسیده گندیده، دهکده های (آریکان و دوقلعه، رودآور و قلعه شیخ وپیلانگرگ و سهام آباد ) همه و همه مثل خانه های متروکه، روستاییان مثل غربت نشین و بیچاره، دام ها مثل لنگ در راه مانده و درمانده... و ثانیه ها پیش چشمش مثل روزهای بلند تابستانی و شب یلدا ، دیرگذر بود.
در طول راه هر بار که ماشین روی پستی و بلندی های جاده خاکی بالا و پایین تکان می خورد، او خیال می کرد که عمداً او را با خشونت به زمین می زند. زمانی که اتوبوس تن خسته اش را روی آسفات پایانه غرب ـ آزادی ـ می انداخت،و او از اتوبوس پیاده می شد، شهر به نظرش کاملاً وحشتناک می نمود، آدم های خواب آلودی را می دید که همدیگر را ماهرانه دریبل میزدند تا به یکدیگر نخورند. صداهای چندش آوری که خود را به او تحمیل میکردند ؛ به گوشش می رسید. صدای خفه کن و تهوع آور غنغن موتورها و ماشین ها بود. صدای چاپیدن مردم توسط راننده ها بود ؛ با چاقوی تیزوکوتاه ( دربست ! ) . حالا این راننده ها بودند که خود را با واژه هایی همچون:((سعادت آباد،سید خندان،افسریه، توپخونه ، بازار،انقلاب ، رسالت )) به او تحمیل می کردند. واژه های شهر و مدنیت ، چقدر زود شیفت شان را با دشت و کوه و رودخانه و گل و سبزه و طبیعت و سکوت عوض کردند . چشمش به زباله های گوشه و کنا رترمینال که تعداشان هم کم نبود افتاد. سرش را چرخاند تا آنها را نبیند، امانگاهش به آب دهان نقش بر آسفالت که خورد ؛بیشتر حالت تهوع به اودست داد. زمانی که به خانه اش برمی گشت، مسیری را از شیشه خودروــ دربستی ــ می دید که فاقد مشخصه های روستا بود. فقط چهار پنج تا درخت کوچک و تشنه درمسیر خیابان و کوچه شان ، بی برگ و ضعیف که چشمهایش را آزار میدادند شادی او را به مسخره گرفته بودند.
فردا که به سوی اداره می رفت . در طول راه هیچ جا سایه درختی نبود بجز تک و توک درختان کوچک تشنه و بی میوه که شهرداری برای رفع تکلیف و مسئولیت نشانده بود و به آنها هم هیچ توجهی نمیکردند، و هیچ جا اثری از آب نبود بجز فاضلاب گندیده تهران که آن هم بعد از خارج شدن از مجرا در فاصله یکی دو متر کاملاً می خشکید.
زمانی که در اتاقش توی اداره مستقر می شد ؛ خودش در آنجا بود اما روحش در فریازان بود. در حیاط دانشکده روانشناسی ــ محل کارش ــ بجز تعدادی درخت ، دیگر هیچ نشانه ای از روستا به چشمش نمی رسید. چشمش بر فراز برج میلاد که اتفاقا نزدیکش هم بود؛ پرواز می کرد و خلوت باصفای کوه های روستا را در ذهنش مجسم می کرد. خاطره های روستا تا مدت ها مثل رویا در ذهنش باقی می ماند. گاه خواب می دید که داخل حیاط خانه یک غار طبیعی است، به آن غار داخل می شود، می بیند که فوراً به روستا رسید. همین گونه بارها در خواب خودش را در روستا میدید. گاه خواب می دید که در شهر در میان کوچه و گوشه های آشپز خانه ، چشمه های آب سر زده است و گاهی هم خواب می دید که داخل کوچه رودخانه ی مست و پر آبی جاری شده است که سطح آب آن در کناره ها با بلندی دیوار حیاط خانه یکسان است و سیل بند فریازان مرز بین خانه و رو دخانه بود.اما در وسط امواج خیلی بلندی معلق می خورد.به کنار رود پرت می شد. همه جا سرسبز است تصمیم میگیرد در چمنزار نمازش را بخواند. صدای الله اکبر از مسجد روستا به گوش میرسد، دراین بین از خواب می پرد و صدای زنگ موبایلش راقطع میکند.وضو میگیرد و نماز صبح را در غربت میخواند .با خود میگوید نماز در خواب از نماز در بیداری امروز بهتر بودو لباسهایش را می پوشد و به محل کارش میرود.در محیط کار نه متوجه کارش بود و نه متوجه حضور همکارانش.
فقط گیج و شیدای فریازان و بود و بس..
. دوست داشت که تا بلند ترین قله کوه دماوند برود و از آنجا روستایشان را ببیند، اما تا روستا راه درازی بود و در میان راه ، کوه های دیگر نیز فروان!
خودش میدانست که عاشق فریازان است و می دانست که عاشق رود و باغ است! او شهرنشین شده بود، اما هیچگاه با زندگی شهری خو نگرفت. بالاخره چندین سال هم می گذشت که شهرنشین شده بود، اما مثل گذشته در فکرشنا و رودخانه و ماهی هایش بود و هنوز عاشق کوه و دره و دیار بود. هنوز عاشق آرامش کوه های سر به فلک کشیده، صفای قله های سفید پوش الوند و خان گرمز و الیسیا، نمای دلربای رودخانه،تصویر آیینه های سپیده و غروب، لبخند چشمه سارهای خندان، شادی جویبارهای حیات بخش، سخاوت دره های پرپیچ، زیستگاه جانداران بی شمار خان گرمز، تماشای دنیای آبزییان رودخانه و کیسل (لاک پشت ). ناله جغدهای نالان، نوای زمزمه خزندگان، نغمه بادهای تابستان. باد پنجاه و شیرین شدن انگورهای باغ، رقص درختان انبوه( چم رستم)، آواز ترانه سرایان طبیعت، انواع خوش خوانان بلبل سرا، مرغان رنگارنگ آسمانی، آشیانه های فراز شاخسارها، لانه گنجشک ها درگوشه خاموش و خلوت دیوارها، خرم چراگاه های باطراوت (اسبیکن)، صمیمیت دام های بی زبان، فوتبال نورزی و خرمنا( محل جمع کردن خرمن گندم ). او هنوز عاشق فریازانیان ساده دل و بی ریا بود.
به همین خاطر همیشه در نوشته های او بوی روستایش ــ فریازان ــ جاری بود.
ابر مرد استان همدان
حاج علی اکبر عبدالمحمدی
مردی از خطه دلاور خیز فریازان
در تاریخ11/12/88 از سوی مسئولین استان همدان در برنامه صبح انقلاب همدان که در ساعت 19 غروب از شبکه سه سیما پخش شد ، به عنوان ابر مرد استان همدان ونیز(( اسطوره ایثار و مقاومت)) به همه ایرانیان عزیز معرفی گردید.
حاج علی اکبر عبدالمحمدی ( نفر وسط )
برادر آزاده حاج علی اکبر عبدالمحمدی در تاریخ 7/7/1358 در منطقه نوسود و پاوه نزدیک روستای شمشیر ،در پیچ معروفی به نام(( پیچ مرگ ))در ساعت 7 صبح به دست منافین حزب دموکرات و کومله به همراه هم رزمانش 1 ـ شهید سرباز وظیفه محمد سوری (( او هم از بزرگ مردان روستای فریازان میباشد که در زندان بعث به مقام شامخ شهادت رسیدند،)) 2ـ گروهبان یکم حشمت گودرزی از شهر خرم آباد، 3ـ مجید خزایی از شهرستان کنگاور، دستگیر شدند.همه دستگیر شدگان جزو تیپ 84 خرم آباد ، گردان 182 بودند که جهت مأموریت به پاوه اعزام و از آنجا جهت تحویل دادن ادوات نظامی به نوسود میروند . در هنگام بازگشت از نوسود به پاوه پس از درگیری یک ساعت و نیم با این گروهک منحوس دستگیر شده و پس از دستگیری به مدت تقریبا سه ماه به حلبچه منتقل و از آنجا به زندان سلیمانیه ،سپس به زندان کرکوک و از کرکوک هم به زندان استخبارات بغداد منتقل میشود. سپس دوباره به کرکوک و از آنجا باز هم به سلیمانیه و در نهایت در زندان موصل یک و چهار منتقل میگردد. او پس ازپشت سر گذاشتن 130 ماه و 26 روز اسارت موفق شد درتاریخ29/6/1369 در اولین گره از اسیران آزاد شده وبا سرافرازی به آغوش گرم خانواده و ملت عزیز ایران باز گردد.از بین چهار نفری که با حاج علی اکبر عبدالمحمدی در منطقه نوسود دستگیر شدند آقایان حشمت گودرزی و مجید خزایی به آغوش گرم خانواده بازگشتند.و محمد سوری در زندان به مقام شامخ اسارت نائل آمد.شهید محمد سوری نیز اهل روستای فریازان است که بدن مطهرش بعد از سالها در بهشت زهرای محمود آباد فریازان به خاک سپرده شد.
یاد و نامشان پاینده باد.
برادرم حاج علی اکبر عبدالمحمدی بازنشسته بانک صادرات شهرستان تویسرکان است.محل سکونت کنونی او درشهرک مدنی همدان است. دارای چهار فرزند ، دو دختر ( مریم و مرجان )و دوپسر دوقلو ( احمد ومحمد) میباشد. در عکس خانوادگی فوق او نفر دوم نشسته از سمت راست می باشد.پدرم و برادرانم جلال و میلاد هم در تصویر دیده می شوند.
به یاد دارم چه نیمه شبهایی که پدرم ، به دور از چشم اهل خانواده و در خلوت شبهای فریازان برای بازگشت و سلامتی اش گریه میکرد ، نماز و دعا میخواند.همیشه رادیو ی کوچکش درآن شبهای سخت فراق و هجران کنار گوشش روشن بود تا بلکه صدای او را از رادیو در هنگام پخش برنامه صلیب سرخ که اختصاص به سیمای جمهوری اسلامی ایران داشت بشنود. در این برنامه ،صدای ضبط شده اسراء که از قبل ضبط شده بود ، پخش میشد.که اتفاقا پدرم یک بار موفق شده بود از همین برنامه صدای برادرم را بشنود و صبح هنگام برای ما تعریف کرد.در روز آزادی اش و هنگامی که پدرم برای استقبال از اولین گروه از آزادگان به کرمانشاه رفته بودند در اولین صحنه حضور و دیدارشان هیچ یک (پدر و فرزند)نتوانسته بودند همدیگر را بشناسند.و توسط یکی از برادران عزیز سپاه که او هم اهل فریازان میباشد( خدایار پایروند فرزند مرحوم غلام) به یکدیگر معرفی میشوند...
هنگام ورودش به روستا فقط تعداد انگشت شماری از مردم فریازان را توانست بشناسد.او در سخنرانی اش در روی پل روستا که در بین انبوه مردم فریازان و خیل عظیم استقبال کنندگان بود ، اذعان داشت که آرزو داشته تا امام راحل (پیر جماران ) را از نزدیک ببیند و خود رابرای همیشه سرباز او و مردم ایران خواند.. سپس خود رابه عنوان برادر ((شهید محمد سوری ،فرزند رحمت اله )) که در بند اسارت به شهادت رسیده بود خواند وشرمنده از آن بود که با هم از فریازان به خدمت سربازی رفتند ، اما بی حضور او برگشته بود .اوخود را به عنوان فرزندرحمت اله سوری( پدر شهید محمد سوری) به همه معرفی کرد تا رسم برادری را با شهید محمد سوری به جا آورده باشد.
جهت دیدن مراسم تجلیل از فرهیختگان استان همدان در آرشیو برنامه های شبکه سه سیما در سطر پایین کلیک کنید.
پخش مراسم برنامه صبح انقلاب. همدان از شبکه سه سیما از آرشیو این شبکه به تاریخ11/12/88 ساعت 19غروب
دو فنجان قهوه با موسیقی درکافی شاپ فریازان
پروفسور مقابل بچه های کلاس فلسفه خود ایستاد و چند شیء را روی میز گذاشت.
وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه بسیار بزرگ سس مایونز را برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.بعد از شاگردان خود پرسید که آیا این ظرف پر است؟ و همه موافقت کردند. سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها را به داخل شیشه ریخت و شیشه را به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپهای گلف قرار گرفتند؛ و سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند. دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی را پر کردند. او یکبار دیگر پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله".
بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد و گفت:"در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها را پر می کنم!" همه دانشجویان خندیدند. در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسورادامه داد:" حالا من می خواهم که شما متوجه این مطلب بشوید که :
این شیشه نمایی از زندگی شماست، توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند: خدا، خانواده تان، فرزندانتان، سلامتیتان، دوستانتان و مهمترین علایقتان? چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها بمانند، باز زندگیتان پا برجا خواهد بود.
سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان، خانه تان و ماشینتان.
ماسه ها هم سایر چیزها هستند ?مسایل خیلی ساده.!
پروفسور ادامه داد: "اگر اول ماسه ها را در ظرف قرار بدهید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپهای گلف باقی نمی ماند، درست عین زندگیتان. اگر شما همه زمان و انرژیتان را روی چیزهای ساده و پیش پاافتاده صرف کنید، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت دارد باقی نمی ماند. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت دارد توجه زیادی کنید، با فرزندانتان بازی کنید، زمانی را برای چک پزشکی اختصاص بدهید. با دوستان و اطرافیانتان به گردش بروید و با آنها لحظات خوشی را سپری کنید. همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها هست. اول مواظب توپهای گلف باشید، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند، موارد دارای اهمیت را مشخص کنید. بقیه چیزها همان ماسه ها هستند."
وقتی صحبتهای پروفسور تمام شد یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: "پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟" پروفسور لبخند زد و گفت: "خوشحالم که پرسیدی! این فقط برای این بود که به شما نشان بدهم مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله است،چون به طور حتم در آن همواره جایی برای صرف دو فنجان قهوه با یک دوســــــــــــت وجود دارد ...
همدان دروازه تمدن ایران
نقشه استان همدان
آورده اند که : موقعیت طبیعی و اقلیمی استان همدان، بستر مناسبی برای فعالیتهای کشاورزی و دامداری در این خطه فراهم کرده و همین امر موجب شده است از دورههای بسیار دور تاریخ، این منطقه محل استقرار و نشو و نمای تمدنهای باستانی باشد. وجود بیش از 660 تپه باستانی که آثار فعالیتهای انسانی را از دورههای مختلف تا زمان حاضر در دل خود به یادگار نگهداشتهاند، دلیلی بر اثبات این مدعاست. کاوشهای باستانشناسی در تپه گیان نهاوند نشان میدهد مردم این دیار در 6000 سال پیش، از فرهنگ و تمدن نسبتاً پیشرفتهای برخوردار بودهاند. همچنین در قدیمیترین متون سنگ نوشتههای آشوریان بینالنهرین از شهر همدان با عنوان «شهر کاسیان» نام برده شده است و این امر پیشینه مدنیت مرکز این استان را به 4000 سال پیش میرساند
مهاجرتهای اقوام آریائینژاد ماد از حدود 3500 سال پیش به منطقه غرب ایران و محدوده فعلی استان همدان و اختلاط و سلوک آنان با اقوام مستقر در منطقه بهتدریج منجر به شکلگیری نخستین حکومت فراگیر به مرکزیت هگمتانه (همدان) در فلات قاره ایران شد و این حکومت در 650 سال قبل از میلاد در اوج اقتدار خود ضمن غلبه بر بزرگترین قدرت سیاسی و نظامی آن عصر یعنی دولت آشور، قلمرو خود را از شرق به آسیای مرکزی و در غرب به قلب آسیای صغیر گسترش داد. براساس نوشتههای هرودوت مورخ یونانی به دستور دیااکو نخستین پادشاه ماد در هگمتانه (همدان) پایتخت آنان استحکامات عظیمی شامل قلاع تودرتو و قصرهای سلطنتی برپا شد. اکثر محققان علوم تاریخ و باستانشناسی را عقیده بر این است که تپه امروزی هگمتانه در دل شهر همدان، بقایای همین تاسیسات است. این تپه در چند سال اخیر مورد کاوشهای باستانشناسی قرار گرفته و کارگاههای کاوش و اشیاء به دست آمده در معرض دید علاقه مندان قرار دارد.
عکس مجسمه شیر سنگی
عکس بقعه استرو مردخای
عکس گنبد علویان
همچنین حفاریهای باستانشناسی در تپههای گودین نزدیک کنگاور و نوشیجان در ملایر گوشههائی از فرهنگ و تمدن اقوام ماد را در این زمان آشکار ساخته است که از آن جمله میتوان به نخستین اشکال خط و نگارش و سکههای اولیه و مظاهر فرهنگ دینی و معماری ایرانی در این منطقه اشاره کرد، از دوره هخامنشیان علاوه بر سنگ نبشتههای میخی گنجنامه همدان شمار قابل توجهی اشیای زرین و سیمین و نیز بقایای کاخهای سنگی به یادگار مانده است که علاقه مندان میتوانند از آنها در موزه ملی کشور و موزه تپه هگمتانه بازدید کنند. از دورههای سلوکی و اشکانی در همدان مجسمه شیر سنگی و گورستان پارتی و در نهاوند نشانههائی از یک معبد برجای مانده است.
گنجنامه، در یکی از دامنه های کوهستان الوند و به فاصله 5 کیلومتری جنوب غربی همدان، در دره مصفای عباس آباد قرار دارد. در نزدیکی گنجنامه ، چشم انداز زیبایی از آبشار گنجنامه و دره های سرسبز عباس آباد ، تاریک دره و کیوارستان دیده می شود. این دره عصر هخامنشیان، شروع جاده هگمتانه – استخر ، معروف به "جاده شاهی" بوده، که هگمتانه را از طریق پیچ و خمهای تاریک دره، گدوک (دره)، ورد آورد علیا، شهرستانه، اشتران به تویسرکان، نهاوند، کرمانشاه، لرستان ، تخت جمشید و فارس مرتبط می ساخته است. این راه، همچنین یکی از راههای ارتباطی همدان به غرب و جنوب کشور (و میانرودان) یا بین النهرین (عراق امروزی) بوده است.
شهر همدان در دوره ساسانی یکی از ضرابخانههای حکومت بوده و سکههای متعددی از این دوره در دست است. شهر نهاوند نیز در این زمان اهمیت ویژهای داشته و دارای دژ مستحکمی بوده است. از آثار این دوره میتوان به غار قلعه جوق در فامنین و بقایای قلعهای در همان محل اشاره کرد. نفوذ و گسترش اسلام در ایران تغییرات و تکامل شگرفی را بر پایه تعالیم اسلام و اصول هنرها و معماری قدیمی کشور سبب شد. از این دوره 1400 ساله در نقاط مختلف استان یادمانهای متعددی بر جای مانده است که اهم آنها عبارتند از: بنای بسیار زیبا و ارزشمند گنبد علویان از دوره سلجوقی، برج قربان، بقعه استرومردخای، بقعه خضر از قرون 7 تا 9 هجری و بقاع متبرکه در شهرهای مختلف استان.
کاروانسرای فرسفج و مدرسه علوم دینی شیخ علیخان زنگنه در تویسرکان، آب انبار و سنگ نبشتهای معروف به کتیبه آقاجان بلاغی مربوط به بنای یک سد در اسدآباد، یخچال میرفتاح در ملایر و حمام حاجآقا تراب در نهاوند و نیز چندین دهنه پل شامل پل شکسته (خسروآباد) در اسدآباد، پل کوریجان و آبشینه در همدان پل جهانآباد در فامنین، پل فرسفج و مجموعه بازار در تویسرکان و پل زرامین در نهاوند جملگی از دوره صفوی و بازار، مسجد جامع و میدان امام همدان و بازار ملایر از ابنیه مهم بعد از دوره صفوی نیز از آثار ارزشمند منطقه است.
همدان از دیرباز مهد پرورش مردان بزرگی در زمینه علم و هنر، عرفان، دین و سیاست بوده است که از جمله این مشاهیر میتوان به فیلسوف عالیقدر جهان اسلام ابوعلی سینا، شاعر وارسته و عارف بزرگ باباطاهر، عارف دلسوخته و حقطلب عینالقضاة همدانی و نیز مردان علم و سیاست نظیر، خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی وزیر مشهور ایلخانیان مغول و همچنین ادبا و شعرای گرانقدری چون میرزاده عشقی، مفتون همدانی و عارف و همچنین مردان دین و سیاست چون سیدجمالالدین اسدآبادی اشاره کرد. بدین لحاظ عاشقان و شیفتگان مظاهر فرهنگ و تمدن ایران و اسلام میتوانند علاوه بر آثار و ابنیه تاریخی استان از بناهای یادبودی که برای برخی از این بزرگان برپا شده است، نظیر آرامگاه بوعلی وباباطاهر نیز بازدید کنند. گذشته از آثار تاریخی استان همدان از لحاظ طبیعی نیز دارای جاذبههای خاصی است که از جمله آنها میتوان به غار بینظیر و بسیار زیبای علیصدر در شهرستان کبودرآهنگ، گردشگاههای گنجنامه و عباسآباد در همدان، پارک زیبای ملایر، سراب گیان نهاوند و ییلاقات خوش آب و هوای شهرستان اسدآباد اشاره کرد. وجود مجموعه جالب و بیبدیل جاذبههای فرهنگی ـ تاریخی و طبیعی و ارتباطات سهل این استان با مرکز کشور و نیز آب و هوای خنک آن در فصل بهار و تابستان استان همدان را به عنوان یکی از مهمترین قطبهای گردشگری مطرح کرده است، بهطوری که امسال استان همدان به لحاظ جذب گردشگر در کشور توانست رتبه چهارم را احراز کند. همچنین در راستای برنامه ملی توسعه گردشگری کشور شهر همدان به عنوان منطقه مدل گردشگری انتخاب شده است.در پی حفاریهای انجام شده از سال 1362 تا 1378، حدود 14 هزار مترمربع از بقایای شهر هگمتانه مورد کاوش قرار گرفته و یکی از کهنترین دورههای تمدن بشری نمایان شده است. همچنین یک حصار طولانی و دو برج عظیم و کمنظیر در تپه تاریخی هگمتانه کشف شده است. تحقیقات کاوشگران نشان داده است که در فواصل 35 متری بین معابر دو سری واحدهای ساختمانی قرار دارد که هرکدام شامل یک هال (حیاط مرکزی) است. با اتاقها و انبارهایی به صورت قرینه در گرداگرد آن، به شکلی که هر واحد ساختمانی فضایی در حدود 5/17×5/17 متر را در بر میگیرد. معابر مذکور با عرض 5/3 و پسبندی آجری در بخش وسیعی از تپه گسترش دارند و جهت آنها از شمال شرق به جنوب غرب است.این تپه در طول یکصد سال اخیر بارها مورد حفاری باستانشناسان داخلی و خارجی قرار گرفته و از جمله ویژگیهای شهر باستانی هگمتانه معماری و طرح و نقشه منظم این شهر بوده است که این امر در میان آثار باستانی به دست آمده کم سابقه است.
صنایع دستی همدان :
در استان همدان صنایع دستی بیش از صنایع ماشینی گسترش دارد و مهمترین آنها قالیبافی، سفالگری، گیوهبافی، کفشدوزی، پوستیندوزی و دباغی است.قالیبافی همدان در سطح ایران مشهور است و قالیهای ریز بافت آن به خارج صادر میشود. انواع ظروف و ابزار سفالی تهیه شده هم علاوه بر توزیع در استان به خارج از منطقه صادر میشود.
موزهها و مراکز فرهنگی هنری
موزه تاریخ طبیعی همدان، در انتهای چهارباغ آزادگان منشعب از میدان مدرس واقع است.
موزه هگمتانه هم در شرق تپه باستانی هگمتانه و جنب گودال معروف فرانسویها قرار دارد. ساختمان این مکان که پیش تر مدرسه پرورش نامیده میشد، در طی تغییرات و تعمیراتی به منظور ایجاد یک موزه موقت به بهرهبرداری رسیده و مجهز به آزمایشگاه و کارگاه عکاسی است.
از برجستهترین آثار موجود در این موزه میتوان به پایه ستونهای متعلق به کاخهای هخامنشی از جمله شالی ستون مربوط به دوران اردشیر دوم با متن میخی، دو مهر استامپی سنگی و شیشهای مربوط به دوران قبل از اسلام و سرگاو از جنس سفال متعلق به دوران هخامنشی اشاره کرد.
همچنین مجموعهای از اشیای باستانی در سالهای پیش از انقلاب به صورت حفاریهای غیرقانونی از خاک خارج شدهاند که آنها را منسوب به هگمتانه میدانند و اکنون در موزه ملی و بعضی موزههای خارج از کشور نگهداری میشوند.مجموعه تابوتهای سنگی و سفالی مربوط به دوره پارتیان که از میدان شیرسنگی به دست آمدهاند، خمرهها و سنگهای تزئینی با نقوش زیبا و سنگ قبرهای دوران مختلف اسلامی، شاخصترین نمایندههای آثار کشف شده در استان همدان هستند که در سالن مرکزی و راهروی سمت چپ موزه قرار دارند.
جاذبههای شهرستان همدان
شهرستان همدان دارای جاذبههای طبیعی و تاریخی بسیاری است که ذیلاً به برخی از آنها اشاره میشود:
ـ دامنههای شمالی قله الوند، بقعه امامزاده اهل بن علی(ع)، مجتمع تفریحی تپه عباسآباد، کلیسای آنجلی، کلیسای گریگوی استپان، بازار سرپوشیده قدیمی، کاروانسرای گلشن، کاروانسرای میرزا کاظم، غار هیزج، کاروانسرای یارم قیه، غار بیگلیجه، گنجینه برق همدان، دوزخ دره، خانه شهبازیان، غار قلعهجوق، خانه امیرطومان، خانه نراقی، خانه پوستیزاده، خانه عسگریان، پیست اسکی تاریک دره، مجتمع تفریحی سد اکباتان، آبشار و کتیبههای گنجنامه،
گنبد علویان، مجسمه شیرسنگی، برج قربان، بقعه امامزاده خاتونیه(س) کوزره قهاوند، تپه مصلی، پل جورقان، پل سرخآباد، حمام خزینه سیمین، پل جهانآباد و حمام امیر افخم، مقبره استرومردخای، بقاع متبرکه امامزاده محسن(ع)، امامزاده شاهزاده حسین(ع)، امامزاده عبدالله(ع)، امامزاده یحیی(ع) و امامزاده خضر(ع).
دیدنیهای ملایر
آتشکده باستانی نوشیجان،
تالاب فصلی آقگل،یخچال میرفتاح، تپه تاریخی گوراب، برج سامن، خانه قدیمی لطفعلیان، بازار قدیم سرپوشیده، مقبره امامزاده سام و حام(ع)، مقبره امامزاده شاهزاده عبدالله(ع)، مقبره امامزاده طجرسامن(ع)، غار دره فراخ، غار سردکوه، برج انوج، حمام کهکدان، محوطه نقوش شکار منگاوی.
جاذبههای تویسرکان
آرامگاه میر رضی آرتیمانی
بقاع متبرکه امامزادگان زید بن علی(ع)، اسمعیل زرهان(ع)، بازار سرپوشیده، قلعههای اربابی اشتران، پناهگاه حیات وحش و غار خان گرمز، غار فریازان، مقبره ابوالمحجن ثقفی، مدرسه علمیه شیخ علیخان زنگنه، قلعه دختر، کاروانسرای شاه عباسی فرسفج
پل قدیمی فرسفج
، کاروانسرای مستوفی، حمام قدیمی زرهان، خانه افخمالممالک، خانه سهامالدوله جلیلوند، قلعه و خانه قدیمی مظفرالسلطان، آرامگاه حیقوق نبی(ع)، مقبره امامزاده اسمعیل(ع)،،مقبره امامزاده عبدالله(ع) آرتیمان و مقبره
امامزاده شاهزاده ناصر(ع).
عکس از حرم حضرت حیقوق نبی در تویسرکان
یکی از چهار پیامبر مدفون در ایران
درخت دو هزار ساله مسجد باغوار
تالاب و بقعه امامزاده پیرسلیمان(ع)، آبانبار شاه عباسی، سنگ نوشته آقاجان بلاغی، پل شکسته خسروآباد، حمام قدیمی گلستان، تپه پیغانج، مقبره امامزاده عبدالله(ع) و مقبره امامزاده سیدان(ع).
آثار دیدنی شهرستان رزن
چشمه آبمعدنی خمیگان، مسجد درجزین، مقبره امامزاده هود(ع)، مقبره امامزاده اظهر(ع) و حمام حریان.
نهاوند و جاذبههای آن
جنگل و سرآب گیان، رودخانه و سرآب گاماسیاب، سرابهای ملوسان، فارسبان، بنفشه، کرگانه، ماران، کنگاور کهنه، گنبد کبود، ورزانه، تپه تاریخی گیان، ستون معبد سلوکیان، مقبرههای نعمان بن مقرن و شیخ ابوالعباس نهاوندی، حمامهای حاج آقا تراب، بازار و پای قلعه، آبانبار شاه عباسی، کتیبه مسجد جامع، بقاع متبرکه امامزادگان شاهزاده محمد و علی(ع)، علیبن موسیبن جعفر(ع) و ابراهیم و اسمعیل(ع).
پل مهاجران، کاروانسرای تاجآباد، خانة قدیمی شجاعالملک، قلعههای اربابی، مجموعه سفالسازی لالجین، بقعه امامزاده ابراهیم(ع) و بقعه امامزاده عسگر چوتاش.
دیدنیهای کبودرآهنگ
غار علیصدر، غار سرآب، قلعههای باشقورتاران و هادی خان، حمام سنگی، پل کوریجان، بقعه امامزاده ذالفقار(ع) و زبیده خاتون(س) و قلعه اربابی طراقیه.