فریازان خوبم سلام
نمیدونم اومدم چی بنویسم.فقط اومدم سری بهت بزنم.امیدوارم دارم مینویسم تو هم کمکم کنی و یه سوژه خوب بهم بدی.
از هفته پیش شروع کردم درس خوندن آخه امتحانات پایان ترمم شروع شده باید خوب درس بخونم. خیلی خستم . دوتا امتحانم تموم شده و 4شنبه 30/10/88 امتحان مبانی برنامه ریزی دارم . دوتا امتحان قبلی رو مطمئنم بیست میشم .مدتیه اصلا تفریح ندارم. دلم واسه فریازان تنگ شده . یادش به خیر روزهای خوبی بود. چقدر خوش میگذشت. الان همه تنبل شدیم. البته خداییش من اونقدر مشغله دارم که فقط دلم می خواد دو روز تعطیلیم رو تو خونه تو آرامش باشم. یادمه اون وقتها اولین نفری که همه چیز رو از فریازان میشنید من بودم و جعفر یوسف گرجی . اما حالا .....
تو که میدونی من عاشقه فوتبالمو وشطرنج وشعر و موسیقی سنتی ... اونم افتخاری. . بیشتر از همه این رو دوست دارم که وقتی تو تهران هم هستم، گاه گاهی با اونا زندگی کنم . پسرم ابوالفضل خیلی وروجکه. توی افکارش کارتون سیر میکنه . ساعتها با هم مرد عنکبوتی بازی میکنیم ، اونم تلفنی ،.واقعا وروجکه. همه ذهنم نیز در تهرون به همسرم و ابوالفضل پسرمه، چون واقعا دوسشون دارم یه دنیا....
خیلی وقته کلمات اون معنایی رو که برام داشتن ،ندارن، خیلی وقته فریازان اون گرمای قبلی رو برام نداره ، خیلی وقته که بدون اینکه بنویسم شعر می گم ، خیلی وقته که عوض شدم ، خیلی وقته که دنیام جاش رو به یه دنیای دیگه داده ،جیک جیک صبح فریازان با بوق ماشینها عوض شده.هرازگاهی با چندتا از فریازانیهای مقیم خودمون رو به فریازان و خاطراتش میمالونیم و قولنج غربت رو میشکنیم، به خودم میگم حتما بزرگ شدم دیگه! ولی من که خیلی وقت پیش بزرگ شده بودم. چقدر دلم واسه شعر گفتن درباره فریازان تنگ شده. دیشب تو دانشکده روانشناسی راه رفتم و شعر گفتم مثل قدیما. با خدا حرف زدم و احساس کردم داره گوش میده. خدا رو شکر لا اقل اون هست که به حرفهای بنده هاش گوش بده.چقدر خودخواه شدیم.نمی دونم از کی ولی احساس می کنم خیلی وقته که ما آدمها فقط دوست داریم به صدای خودمون گوش بدیم.خودم به خودم روحیه میدم. با ((خود من)) صحبت میکنم.بیچاره ((خودم)) چقدربه من گوش میده.. راستش منم توقع زیادی ازش ندارم فقط میخوام قلبش همه آدمهارو توش جا بده. از خدا میخوام قدرت بخشش بهم بده.. ولی بعضیا این قدر به احساسات آدم گند میزنن که ...
خدایا میبخشم تو هم مارو ببخش