یار دبستانی من ، با من و همراه منی دیروز اولین روز ورود پسرم ابوالفضل عبدالمحمدی به مدرسه بود.
ابوالفضل و دوستش پرهام تقوی به اتفاق هم برای تحصیل علم و ادب قدم به مدرسه نهادند. مدرسه اونها ( دبستان هیئت امنایی اندیشه ) در انتهای خیابان امیرآباد شمالی - کوچه نوزدهم واقع شده است .
من و مادر ابوالفضل وپدر و مادر پرهام ، بچه ها رو از خونه تا مدرسه همراهی کردیم و از اونها عکس و فیلم خاطرات اولین روز مدرسه تهیه کردیم .
اولین روز مدرسه به پسرم و پرهام خیلی خوش گذشت و ما هم شوق زیادی داشتیم . دیگر والدین و بچه هاشون هم اومده بودند. مدیر محترم و دیگر کارکنان عزیز مجموعه دبستان اندیشه هم با چیدن صندلی ها در حیاط مدرسه و نصب بنرهای خوش آمد گویی بر دیوارها و پخش سرودهای شاد از بلندگو فضای شاد وبا نشاطی را برای دانش آموزان ایجاد کرده بودند. امروز فقط ازدانش آموزان اول دبستان و پبش دبستانی ها دعوت کرده بودند به مدرسه بیاند . به همین خاطر به هر یک از دانش آموزان یک بادکنک داده بودند. از یه گروه هنری ( سعید و نوید ) هم دعوت شده بود تا با اجرای نمایش به نشاط این روز بیفزایند. توی مسابقه کلاه سر هم گذاشتن از بین 8 نفر شرکت کننده این پرهام تقوی بود که موفق شد در 7 دوره برگزاری این مسابقه سر دیگران کلاه بذاره و به مقام اول دست پیدا کنه و به عنوان منشی مطب آقای دکتر با گروه هنری ( نوید و سعید ) به اجرای نمایش بپردازه.در ادامه برنامه آقای حبیبی مدیر محترم دبستان اندیشه به والدین و دانش آموزان خیر مقدم گفته و نکاتی را متذکر شد . بعد از تقسیم بندی کلاس ها دانش آموزان به سر کلاسها رفتند و تا ساعت 11 در کلاس حضور داشتند. اواخر کلاس ابوالفضل و پرهام با گریه از کلاس بیرون اومدند و اونا رو به خونه باز گردوندیم...
طنز اولین روز مدرسه
1- صبحی مادری برای بیدار کردن پسرش رفت. مادر: پسرم بلند شو. وقت رفتن به مدرسه است. پسر: اما چرا مامان؟ من نمی خوام برم مدرسه. مادر: دو دلیل به من بگو که نمی خوای بری مدرسه. پسر: یک که همه بچه ها از من بدشون می یاد. دو همه معلم ها از من بدشون می یاد. مادر: اُه خدای من! این که دلیل نمی شه. زود باش تو باید بری به مدرسه. پسر: مامان دو دلیل برام بیار که من باید برم مدرسه؟ *مادر: یک تو الآن پنجاه و دو سالته. دوم اینکه تو مدیر مدرسه هستی.
2- در مدرسه زندگی در کلاس دنیا ، سر زنگ املا ، یادمان باشد برای محبت
تشدید بگذاریم تا نیم نمره از محبت ها کم نشود .
3-اول دبستان خواندید آن مرد آمد
سالها گذشت و ترشیده شدید
و آن مرتیکه هنوز نیامده
مدیر محترم دبستان اندیشه آقای حبیبی در حال خوش آمدگویی به اولیاء و دانش آموزان
اولین روز مدرسه ابوالفضل عبدالمحمدی و پرهام تقوی ( دبستان اندیشه تهران - امیرآباد شمالی )
اولین روز مدرسه ابوالفضل عبدالمحمدی و پرهام تقوی ( دبستان اندیشه تهران - امیرآباد شمالی )
اولین روز مدرسه ابوالفضل عبدالمحمدی و پرهام تقوی ( دبستان اندیشه تهران - امیرآباد شمالی )
پرهام تقوی قهرمان مسابقه کلاه گذاشتن سر همدیگه شد.
دیروز میگفتم :
مشقهایم را خط بزن … مرا مزن
روی تخته خط بکش … گوشم را مکش
مهر را در دلم جاری بکن … جریمه مکن
هر چه تکلیف میخواهی بگیر … امتحان سخت مگیر
اما کنون ..
مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر
مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان