گلچهره گان رعایت دلها نمیکنند
بیمار میکنند اما مداوا نمی کنند
ای دل فریب غمزه مخور ، کاین فسونگران
با مبتلای خویش هیچ مدارا نمیکنند
آنانکه که قید کید به یوسف گذاشتند
آیا چه کرده اند که اینها نمیکنند؟
من خود شکار کید گشتم، ور نه اهل دل
داند خدا که دعوی بی جا نمی کنند
با این همه به تجربه دیدم که بلبلان
با خار و خس شکایت گلها نمیکنند
جانم فدای حور و شـأنی که از قصور
دل را فدای دولت دنیا نمیکنند
آنانکه که پاک باخته مهر دلبرند
غیر از رضای دوست تمنا نمیکنند
فرصت شمارکه کارگهان دهر
امروز را حواله به فردا نمیکنند
ای گل گره گشای نفسی چون نسیم شو
منگر که این و آن گرهی وا نمی کنند
ایمن مباش ز آه اسیران سر به زیر
کاینان دمی به بالا نگاه نمیکنند
شب هفتم محرم سال 1435 ه.ق ساعت کوی دانشگاه تهران همراه با آقای حیدرپایروند نشسته بودیم که ایشان این شعر را عرضه داشت اگراشتباهی از نظر قافیه ردیف دیدین به بزرگواری خود ببخشید. گوگل هم سرچ کردیم چیزی مشابه پیدا نکردیم.