TO
فریازان
بنویس!
با اجازه از عمو پائولو میخوام بنویسم
بنویس!چه یک نامه ،خاطره روزانه ، نوشتن یک نامه ، یا یک وبلاگ -اما بنویس! با نوشتن به فریازان ،به مردم روستایم نزدیکتر میشم. اگه میخوای نقش خودتو توی دنیا بهتر بفهمی، بنویس! سعی کن روحت رو توی نوشته ات بذاری . حتی اگه هیچکی نوشته ات رونخوند،یا بدتر از اون ،خوندش اما نفهمیدش یا خیلی وحشتناکتر از همه ،نفهمید ومسخره ات کرد اما بازم بنویس! همین نوشتن درد رو تسکین میکنه به شرطی که تو فقط برای دله خودت بنویسی!تا کسی (مکتوب) ننویسه، هیچکی نمیتونه بخونه. تا خالق ننویسه ونگه (إقرأ ) حتی پیامبر هم باشی نمیتونی بخونی (بسم ربک الذی خلق ) به نام آنکه (کلمه ) را خلق کرد. پس کلمه قدرت است.
فریازان نیز کلمه ست.وآن قدرت است.(فریازان نام روستایی در تویسرکان که زادگاه اینجانب عباس عبدالمحمدی است میباشد.) وجه تسمیه فریازان به این قرار است : در زمان ایران باستان هرگاه میخواستند کلمات را قدرت ببخشند وآنرا اهورایی ومقدس کنند از واژه (( فر )) در ابتدای کلمات استفاده میکردند ،مانند فرهنگ که از فر +آهنج که بعدا بصورت فرآهنگ وسپس فرهنگ درآمد. فریازان از دو واژه (فر ) به معنای شکوه ،عظمت وقدرت و( یازان ) یعنی مبارزان و جنگجویان قوی میباشد. در روستای فریازان چهار تپه باستانی وجود دارد ویکی از آنان تپه معروف ( گبرآباد ) نام دارد.این تپه ها، پادگانهای جنگجویان قدرتمند قوم (ماد) درجنوب کوه الوندبوده است . کمی پائین تر از فریازان و به موازات رودخانه کرزانرود در ضلع جنوبی فریازان ،روستای( فرسفج) به معنای (چراگاه اسبان ) محل چراگاه خیل اسبان این جنگجویان قدرتمند بوده است که در تاریخ قوم ماد درهمدان ،کمتر به آن اشاره شده است.فریازان که درتاریخ گذشته اش قدرتمند می باشد ، واژه ای اهورایی و مقدس است که هم به عنوان یک کلمه قدرتمند است ، در جغرافیای طبیعی و ژئوپلتیک تویسرکان نیز زیباست.. نوشتم برای فریازان ومردم آن، خواه کسی بخواند یا نخواند .مطالب را بپذیرد ویا مسخره کند.من فقط به یاد فریازان پاک نوشتم وبه یاد خانواده ،بیاد دوستانم وخاطراتی که از آنجا دارم. فریازان اندیشه ابدی و غرور پاک روستایی من است روح من همیشه در فریازان است چرا که همیشه محل وقوع خوابهای من درهر بار خواب دیدن فریازان است.( 19بهمن1387موسسه مطالعات آمریکای شمالی واروپای دانشگاه تهران نوشته شد بیاد همه فریازانیان
هیچکس فکر نکردکه چرا
در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست