شب قدر از منظر شهید بهشتی(ره)
1ـ شب قدر شبی است که قرآن در او نازل شده: ما قرآن را در شب قدر فرستادیم.
2ـ شب قدر شبی است که از هزار شب بهتر است.
3ـ در این شب فرشتگان به همراه روح (در آیاتی دیگر روحالامین هم آمده) و به فرمان خدا (به هر فرمان خدا) فرو میآیند.
4ـ شبی است که تا سپیده دم، شب سلام، شب سلم و شب سلامت است.
این آن چیزی است که از سوره قدر درباره شب قدر میفهمیم.
یکی از مشکلات فن مطالعات اسلامی این است که معمولا یک مطالعه کننده بیاید و فقط یک آیه یا دو آیه، یا یک حدیث یا دو حدیث، را درباره یک مطلب ببیند و از آیات و روایات و مطالب دیگری که درباره همان موضوع آمده غفلت کند، یا حوصله تحقیق و تتبعش کم باشد، آن وقت اظهارنظری کند که این غالباً خام است. یکی از مشکلات فن اسلامشناسهمین نداشتن تتبع تام، تفحص کامل و حوصله فراوان در بررسی دلایل و ماخذ یک مطلب و یک موضوع در اسلام است. متأسفانه نه تنها آنها که در خارج از سمت روحانیت و علمای اسلامی هستند، بلکه آنها هم که در زمره علمای اسلامی هستند خیلیها به این کم حوصلگی گرفتارند. باز متأسفانه خیلی از این آقایانی هم که به نام شرقشناس و خاورشناس یا اسلامشناس در این قرنهای اخیر درباره اسلام مطالعاتیکردهاند و مطالبی نوشتهاند، به این مشکل گرفتارند. به هر حال، درباره شب قدر در قرآن کریم مطلب به همین سوره ختم نمیشود. در سوره دخان چند آیه دیگر داریم که خواه و ناخواه به شب قدر مربوط میشود. در سوره دخان چنین آمده: «بسمالله الرحمن الرحیم. حم. و الکتاب المبین. انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین. فیها یفرق کل امر حکیم. امراً من عندنا انا کنا مرسلین.» در این آیات کلمه قدر نیامده است، ولی این آیات میگوید: «ما قرآن را در شب مبارک و پر برکتی فرستادیم; شبی که در آن شب هر امر محکمی به صورت قاطع معین میشد; شبی که در آن شب به فرمان ما حکم قاطع هر مطلبی روشن میشد، و در این شب ما میفرستادیم فرستادگان (رسول و پیامبر) را. «ملاحظه میکنید که این آیات درست با آیاتی که در سوره قدر است مربوط به یک موضوع است. البته در اینجا کلمه قدر نیست. در سوره قدر میگفت ما قرآن را درشب قدر فرستادیم، اینجا میگوید ما قرآن را در شبی مبارک فرستادیم. این شب مبارک همان شب قدر است. در آنجا میگفت در این شب فرشتگان به همراه روح الامین با هر فرمان و از روی هر فرمان میآمدند، و در اینجا میگوید در این شب هر امری به صورت محکم مشخص میشود و به صورت قاطع معین میگردد. در سوره نحل آیهای هست که مخصوص شبقدر نیست، ولی مربوط به مطلب کلی شب قدر است:
«ینزل الملائکه بالروح من امره علی من یشاء من عبادهان انذروا انه لا اله الا انا فاتقون.» »خدا کسی است که فرشتگان را به همراه روح الامین میفرستد، بر هر یک از بندگانش که بخواهد; و به آنها مأموریت میدهد که بروید پیام یکتاپرستی را به مردم برسانید و به آنها اعلام کنید که جز خدای آفریدگارجهان خدایی نیست، پس جانب خدای یکتا را نگه دارید.«در اینجا هم صحبت از فرستادن فرشتگان به همراه روح الامین و فرستادن رسولان و پیامبران به سوی مردم است. این کلی مطلب شب قدر است. این است آنچه در قرآن کریم درباره موضوع و مطلب شب قدر آمده است. حالا ما از این چه میفهمیم؟ آیا از این آیات قرآن اینطور فهمیده میشود که شب قدر شبی است که مقدرات اشخاص و مردم معین میشود؟ شب قدر است یعنی شب تقدیر است؟ آن همتقدیرات مردم و سرنوشت مردم؟ آن هم برای چه مدتی: یک سال، کمتر، بیشتر؟ این یک احتمال در معنی کلمه قدر. احتمال دیگر در معنی کلمه قدر این است که شب قدر است یعنیحسابها روشن میشود، اما نه سرنوشت افراد و مردم; بلکه حکم قاطع هر مطلبی روشن میشود. چون در شب قدر قرآن کریم نازل شد و پیغمبر اسلام به پیغمبری مبعوث شد و خدا احکام حلال و حرام و بد و خوب را در قرآن کریم به صورتی قاطع و ابدی فرستاد و فرشتگان به همراه روح الامین حامل پیام الهی بعثت و حامل کتاب الهی قرآن برای پیغمبر بودند. بنابراین شب قدر است یعنی شبی است که اندازه و قدر هر مطلبی به صورتی قاطع روشن شده است. در این معنا دیگر بحثی از سرنوشت اشخاص، چه یک شب و چه یک سال و چه یک عمر، در میان نیست. معنی سوم اینکه اصلا کلمه قدر به معنای ارزش و منزلت باشد، نه به معنای ارزیابی. یعنی ما قرآن را فرستادیم در شبی ارزنده; شبی که باید قدردانی شود; شبی که از هزار ماه بهتر است. دلیل بهتر بودن این شب از هزار ماه و دلیل قدر و منزلتش نیز این است که شب بعثت پیغمبر اکرم است.
از قرآن کریم و آیات قرآن کریم نمیتوانیم بفهمیم که آیاحتماً معنی اول مراد است یا دو معنی دیگر. ولی آنچه مسلم است این است که از آیات قرآن کریم این مقدار استفاده میشود که شب قدر شب بعثت پیغمبر و شب فرستادن قرآن کریم و شب مبارکی است. شب پر برکتی است. شبی است که تاسپیده دم و تا صبحگاه، شب سلام برای بشریت و انسانیت است. شبی است که فرشتگان به همراهی روح الامین بر پیغمبر آمدهاند و هر مطلبی که باید و شاید بر پیغمبر خواندهاند. اینها از قرآن به طور مسلم استفاده میشود; اما درباره بیش از این، به حساب قرآن نه میتوانیم بگوییم بله، و نه میتوانیم بگوییم نه.
این شب قدر از نظر قرآن کریم، اما از نظر روایات.
از نظر روایات، شیعه و سنی، عامه و خاصه در مورد شب قدر احادیث و روایاتی از پیغمبر اکرم دارند. امام مالک که از ائمه بزرگ فقه عامه و برادران سنی ماست و تقریباً معاصر متأخر امام صادق علیه السلام است، در کتاب معروف و معتبرخود که مخصوصاً از نظر عامه دارای ارزش فوق العادهای است، موطأ، که در فقه و حدیث است و معروفترین اثر علمی مالک هم هست، بابی تحت عنوان قدر دارد و روایاتی از پیغمبر اکرم نقل میکند که از ایشان سؤال شد شب قدر چه شبی است. روایات مختلفی نقل میکند. یکی اینکه فرمود در دهروز آخر ماه رمضان است. یکی اینکه فرمود در چند روز آخر ماه رمضان است که با شبهای بیستم، بیست و یکم، بیست ودوم، بیست و سوم و بیست و هفتم منطبق میشود. متأسفانه کتاب موطأ در اینجا همراه من نیست، چون بیشتر کتابهای من هنوز ایران است. آنچه از مطالعه قبلی به خاطرم مانده این است که با چهار شب از شبهای ده روز آخر ماه رمضان از احادیثی که مالک در کتاب موطأ نقل کرده، منطبق میشود. میگوید پیغمبر تأکید فرمود که در این شبها به عبادت و بندگی خدا بپردازید; در حق خودمان و در حق دیگران دعا کنیم. حتی درباره لیله الجهنی، که مرحوم محدث قمی هم در کتاب مفاتیح [در اعمال مختصه شب بیت و سوم] آورده، مالک در موطأ حدیث جهنی را نقل میکند. به هر حال مالک در کتاب موطأ مطلب را طی چند روایت بدون تفسیر و توضیح در حدودی که عرض کردم بیان میکند.
19رمضان) در مصلای تهران
| |
|
امام شافعی که او هم از ائمه بزرگ فقه سنی و برادران سنی است نیز در کتاب معروف و مهمترین کتابش الأم ــ که البته اینجا همراه من است ــ و از کتابهای بسیار معروف فقه عامه است در باب کوتاهی مسأله شب قدر و عبادت را در شب قدر، البته خلاصهتر از آنچه در کتاب موطأ مالک آمده، نقل میکند. از کتابهای فقه حنفی چیزی در دسترسم نبود تا ببینم و قبلا هم فرصت نکردم مراجعه کنم.
علمای شیعه، مخصوصاً در کتابهای ادعیه و همچنین درکتابهای حدیث درباره شب قدر روایات بسیاری نقل کردهاند. ماحصل روایات و مطالبی که علمای شیعه دارند این است که در این شب مستحب و بجاست که هر مسلمانی بیشتر وقتش را به دعا و توجه به خدا بگذراند، و اگر بتواند شب را احیاء کند. احیاء کلمه عربی است که فارسی دقیق آن کلمه، شب زندهداری است. احیاء یعنی شب زندهداری. خوب است هر مسلمانی در این شبها شب زندهداری کند، اما شب زندهداری به دعا، توجه به خدا، محاسبه نفس، پاک کردن دل و پاک کردن روح از آلودگیها و ناپاکیها. آماده کردن روح برای بهتر عمل کردن به وظایفی که خدا برای ما مقرر کرده است. این روح مطلب و خلاصه آنچه که در احادیث و کتابهای شیعه آمده است. در این زمینه دعاهای زیادی هست. البته بسیار خوب است که انسان در این شب دعا کند.
در ضمن مطالبی که مربوط است به دعای در این شب، بعضی از محدثین، از جمله مرحوم محدث قمی و مرحوم مجلسی و دیگران، از اینکه این شب شبی است که مقدرات یک سال در آن معین میشود نیز صحبت کردهاند; ولی اینگوشه مطلب یک گوشه اساسی از مطلب شب قدر نیست. همانطور که ملاحظه فرمودید ما از قرآن شروع کردیم، روایاتی را که از پیغمبر نقل شده ذکر کردیم و بعد به آنچه که از سنت اهل بیت و از مطالب دیگر در این باره استفاده میشود اشاره کردیم. آن قسمت اصلی مطلب این است که این شب، شب پربرکتی است; شب پر ارزشی است; شب فرو آمدن قرآن بر پیغمبر است; شبی است که فرشتگان به همراه روح الامین بر پیغمبر آمدندهاند شب سلامت است; شب رسیدن به سلامت;این در حد قرآن. شب دعاست، شبی است که خوب است هرکسی درباره خودش و دیگران دعا کند; شب را به عبادت زنده نگه دارد و شب زنده داری کند; این در حدود روایاتی که از پیغمبر نقل شده است. بسیاری از روایات ائمه هم مؤید همین است. دعاهای زیادی هم در این زمینه هست. بعد قدری که پایینتر میآییم میرسیم به آنچه به تعیین مقدرات یک سال مربوط است. مطلب تا این جمله آخر روشن است، اما درباره جمله آخر باید عرض کنم که هیچ عالم شیعی و غیر شیعی نگفته است که بعد از شب قدر دیگر انسان دعا نکند. پس اینکه امشب شب تعیین مقدرات یک ساله است باید معنی و مفهوم دیگری داشته باشد که با استحباب و تأکید به دعا در شبها و روزها و هر ساعتی از ساعتهای سال کاملا سازگار باشد. آن تفسیر و تعبیری که ما میتوانیم برای این مطلب بکنیم این استکه آدمی در دوره زندگی یکسالهاش خوب است یک شب، دو شب، سه شب را به جنبههای معنوی خودش و به رسیدگی به خودش اختصاص بدهد. نه تنها یک مؤسسه اقتصادی در روزهای آخر سال یا اول سال نو باید کارهای جاریاش را کم بکند و به حساب سال بپردازد، بلکه یک انسان هم خوب است در دو ـ سه شب یا در دو ـ سه روز از یک سال، کارهای عادی را کم بکند و به حساب خودش بپردازد. ببیند در گذشته چه کرده و در آینده چه میخواهد بکند. به راستی بسیار بجاست که هر انسانی چنین یک یا دو یا سه روز و یا چند روزی در زندگیاش داشته باشد. شکی نیست که وقتی انسان قرار گذاشت در یک، دو، سه، چهار روز و شب از سال بیشتر به خودش برسد، این رسیدگی در تعیین مقدرات او، لااقل تا یک سال دیگر، تأثیر فراوان دارد. اگر من امشب، دیشب، فردا شب، چند شب، چند روز، مدتی را اختصاص دادم به اینکه به خودم برسم و ببینم در گذشته چه راهی را رفتهام، چه گناهی کردهام، چه کار خیری کردهام و بعد، از گناهی که کردهام از خدا طلب مغفرت و آمرزش کنم، توبه کنم، برگردم و خواه ناخواه تصمیم بگیرم نسبت به سال آینده و نسبت به آیندهام بهتر بشوم و دیگر این گناهها را مرتکب نشوم و آنها را تکرار نکنم و به درگاه خدا دعا کنم و از خدا مدد بخواهم و توفیق بخواهم... اگر هیچ کس هیچ مطلبی هم نگفته بود و ما خودمان حساب میکردیم میگفتیم بله، این دو ـ سه شب در تعیین سرنوشت و روش و رفتار و مقدرات یک ساله من تأثیر بسزایی خواهد داشت. چون آثار روحی این بررسی و این مطالعه، این توجه، این محاسبه، این دعای به درگاه خدا بدون شک تا سال آیندهای که باز چنین محاسبهای تکرار خواهد شد، در روح من به طور خودآگاه و به طور ناخودآگاه آثار ارزندهای خواهد داشت. این آن مفهوم معقول دلچسبی است که من برای شب قدر برای خودم دارم; حالا آیا برادران و خواهران ما هم این مفهوم معقول را میپذیرند و میپسندند یا نه، نمیدانم.
این بود آنچه که درباره شب قدر و مسأله قدر و معنی قدر واحیاء قرار بود عرض کنم.
اما مسأله دعا; خیلی معذرت میخواهم که باید مطالب را خیلی فشرده کنم. چون دیدم که باید درباره هر سه مطلبی که در برنامه گذاشتهایم صحبت کنیم، بنابراین اگر یک قدری فشرده صحبت کنیم تا به هر سه موضوع بپردازیم بهتر است. بنابراین در مسأله بسیار مخصوص و مفصل دعا خیلی کوتاه مطلبی را عرض خواهم کرد; چون در برنامه این سه شب هم برنامه دعایی در حدود ده ـ پانزده دقیقه خواهیم داشت.
دعا یک کلمه عربی است. معنی اصلی این کلمه عربی صدا زدن است. وقتی انسان کسی را صدا میزند و میخواهد او را به سمت خودش بخواند، اگر به صورت عادی صدا بزند میگویند «دعاه» اگر قدری با صدای بلندتر صدا کند میگویند «ناداه». هر انسانی که به خدا معتقد و مؤمن باشد، یا اگر هم به خدا اعتقاد محکمی ندارد اما در مواقع ناراحتی و نگرانی و التهاب بالاخره یک «یا خدایی» میگوید، در حالتهای گوناگون خدا را میخواند و صدا میزند; میگوید ای خدا! بنابراین، دعا یعنی ای خدا گفتن و از خدا چیز خواستن و با خدا راز و نیاز کردن. منتها ای خداهایی که ما انسانها میگوییم خیلی متنوع و گوناگون است. مریضی است، بیمار است، رنج میبرد، دوران بیماریاش ممتد شده، کمی از بهبود خودش مأیوس شده، میگوید ای خدا! این فرد در آن موقع که با تمام دل ای خدا میگوید، از خدا بهبودی و راحتی و خلاص از چنگال بیماری را میخواهد. درماندهای است که زندگیاش تباه شده و به هم خورده، در شداید و سختی گیر افتاده، به هردری زده راه حلی پیدا نکرده، در زیر فشار مشکلات پشتش خم شده، او هم از صمیم قلب میگوید ای خدا. او هم در این حالت وقتی میگوید ای خدا، خدا را برای حل مشکل خودش میخواهد. او از خدا برای حل مشکلش کمک میخواهد. مردی عابد، منظورم از عابد کسی نیست که بیست و چهار ساعت روی سجاده نشسته و تسبیح میگرداند; عابد یعنی کسی که سراسر وجودش را توجه به خدا و اطاعت از خدا و بندگیخدا فرو گرفته، به طوری که در زندگی همواره به سوی خدا توجه دارد; نه درد دارد، نه بیماری دارد، نه مشکل دارد و نه گرفتاری; زندگیاش هم بسیار سر به راه و راضی است، او میگوید خدایا! تو را شکر میکنم. الهی شکرا! این هم دعا میکند. او هم خدا را میخواند، اما خدا را برای شکر و سپاسگزاری میخواند. در آن حالت، در حالت درخواست چیزی از خدا نیست; در حال شکر گذاری خداست. آدمی است که بینشش درباره جهان و خدا از این هم بالاتر است میبینید شکرش را هم کرده، سپاسگزاریاش را هم کرده، درد و رنجی هم ندارد، مشکلی هم ندارد، ناراحتی هم ندارد، اما در عین حال میگوید خدایا! این فرد کیست؟ کسی است که وقتی میگوید ای خدا، گفتار ای خدا، ادای کلمه «ای خدا» از ته دل و قلب او، به صورت عشق به معبود و عشق به خداست.یعنی او اصلا از توجه به خدا لذتی معنوی، نشاطی روحانی، انبساط و گشایش قلب و دل و جانی پیدا میکند که لذت میبرد بگوید ای خدا. این هم یک نوع دعاست.
ملاحظه میفرمایید در همه این مراحل دعا یعنی خدا را خواندن و خدا را صدا زدن. یا به عنوان کمک گرفتن; خدا را صدا میزنیم همچنان که یک کسی را به کمک خودمان صدا میزنیم. خدا را به عنوان شکرگزاری صدا کردن. خدا را چون عاشقی دلباخته صدا کردن. این عالیترین مرحله دعاست. باید عرض کنم که بیشتر دعاهایی که از ائمه ما، مخصوصاً از امام سجاد و از مولای متقیان امیرالمؤمنین علی(ع) رسیده، جنبه معاشقه با خدا دارد. اصلا امام سجاد در بیشتر دعاهای صحیفه سجادیه چنان سخن میگوید که گویی دلباخته و دلدادهای با محبوب خودش سخن میگوید. از این انس لذت میبرد. با خدا انس میگیرد. این دعاست.
بنابراین، دعا مخصوص آدمهای درمانده و محتاج نیست.دعا مخصوص آدمهای مشکل زده هم نیست. عالیترین درجه دعا مال آنهایی است که از این مراحل، بالا آمده باشند و وقتی به سوی خدا میروند یا برای شکر و یا از شکر بالاتر، برای انس، دل به سوی خدا دارند. اما در قرآن کریم: در قرآن کریم بیشتر آیات دعا مربوط به آن قسم اول و دوم، و آیات کمتری مربوط به قسم سوم است. چون آیات قرآن روی حساب سطحعموم مردم است و چون توجه عموم مردم به خدا بیشتر برای مشکلگشایی و یاری خواهی است، یا از این بالاتر، برای شکرگزاری است، بیشتر آیات دعا در قرآن در این مورد آمده است. ولی آیات کمتری نیز که مربوط به خواص و زبدگان است در قرآن آمده است، که در آنها هم دعا معنای انس با خدا را دارد. آن آیات بیشتر با کلمه ذکر و تذکر و یاد خداست. دعا در آن آیات بیشتر با این کلمه بیان شده است.
مطلب دیگری که لازم است درباره دعا عرض کنم این است که بدون تردید برای کسانی که تربیتشان، اعتقادشان، عادتشان، راه دعا را به روی آنها در زندگی نبسته و پیوند قلبی میان آنها و میان کسی که به او دعا گویند گسسته و بریده نشده، دعا یکی از پناهگاههای عالی سعادت بخش در زندگی است. آنهایی که پناه دعا را از دست ندادهاند نعمتی بزرگ دارند که باید قدرش را بشناسند; ولی مبادا درباره این پناهگاه بد فکر کنیم. دعا پناهگاه پر ارزشی است برای مردمی که بفهمند دعا یعنی چه و چه جور باید دعا کرد و کجا باید دعا کرد. و دعا لغزشگاه خطرناکی است برای فرد و امتی که میزان و حد دعا را نشناسد; کما اینکه امت ما در مورد دعا به چنین لغزشی دچار شده است. در این مورد باید یک جمله عرض کنم، و آن این است که دعا به هیچ صورت برای آن نیست که دعا کننده ذرهای از کوشش و تلاش خودش برای رسیدن به آن مطلبی که درباره آن مطلب دعا میکند خودداری کند. اگر دعا کنندهای دعا کرد و خودش حرکت نکرد، یا حرکت کرد ولی به اندازه کافیحرکت نکرد، انسان جاهل و نادانی است. بیمار داری است، پدری یا مادری که کودک بیمارش که او را بسیار عزیز میدارد جلویش در بستر خوابیده، ناله میکند; آن پدر، مادر، آن بیماردار ناراحت میشود و میگوید خدا، کودک من را شفا بده! اما همان وقت که میگوید خدا کودک من را شفا بده، باید به این حساب برسد که آیا آنچه از دستش در معالجه این کودک بیمار برمیآمده، کردهاند یا نه. اگر ذرهای در معالجه و درمان آن بیمار فروگذاری و کوتاهی کرده باشند و بگویند ایخدا، خدا را بد شناختهاند; غلط شناختهاند; دعا را هم بد و غلط شناختهاند. اگر امتی، اجتماعی، که در لابلای چرخهای پیچیده زندگی اجتماعی گیر افتاده و از هر سو فشار میگیرد، دست به دعا بردارد و از خدا خلاص و نجات و رهایی خودش را از شرایط و مشکلات بخواهد، بسیار بجاست; بسیار خوب است; اما قبلا باید از این امت پرسید آیا همه راههای عقلاییتلاش و کوشش برای نجات و اصلاح خودش را طی کرده یا نه.اگر قدمی در این راه کوتاهی کرده باشد و دعا کند، دعاییجاهلانه است و منتظر اجابت هم نباشند.
دعا را از آن سر معنی کردم: عشق به خدا، پیوند با خدا; اجازه بدهید آن را از این سر هم معنی کنم. معنای دعا از این سر این است که اگر فرد یا جامعه تمام تلاشهای عادی را کرد ولی با تلاشش به جایی نرسید، دچار یأس و ناامیدی نشود; بداند و ایمان داشته باشد که دستگاه الهی از حوزه تلاش اوبسی وسیعتر است و چه بسا راههای تلاش ناشناختهای وجود داشته باشد که در آینده به رویش باز شود و مسیری تازه و نو برای تلاش و کوشش پیش پایش بگذارد. بنابراین ملاحظه میکنید اصلا در مفهوم دعا، مخصوصاً در اسلام،... مبادا دعای اسلام در حد دعای ادیان دیگر، ادیان خرافی دیگر، یا آلوده به خرافات، تنزل کند; کما اینکه متأسفانه باید بگویم تنزل کرده. ملاحظه میکنید در مفهوم دعا در اسلام اصلا آمادگی برای تلاش و کوشش بیپایان نهفته است. یعنی آدمی نه تنها باید در حدودی که عقلش رسیده کار کرده باشد، بلکه باید در حدودی که عقلش هنوز نرسیده نیز به راههای نشناخته نو برای تلاش و کوشش امید داشته باشد. این کجا و آن تنبلی و کنار زدن تلاش و کوشش به امید دعا کجا؟! خیلی فاصله دارد!
بنابراین، ما که دعا میکنیم، معنی دعا این است که از آن طرف پیوند با بینهایت، پیوند با خدای بینهایت و قدرت بینهایت او را، همواره برای خودمان محفوظ نگه میداریم. و از این طرف معنایش این است که بر خودمان نهیب میزنیم مبادا دچار یأس و ناامیدی باشیم. بکوش; امیدوار باش; امید است از راههایی که حتی به فکرت نمیرسد به هدف و مقصود و آمال و آرزویت برسی.
مراسم دعای امشب، مخصوصاً در میان شیعه، معمولا توأم است با توجه بیشتر به دو دستاویز بزرگ که پیغمبر به ما معرفی کرد. پیغمبر در روزهای آخر زندگیاش فرمود من میروم، ولی دو وسیله سعادت و خوشبختی و هدایت و ارشاد دراختیار امت باقی میماند: کتاب و اهل بیت من. در مراسم دعای شب قدر، ما هم به قرآن بیشتر توجه میکنیم، هم به پیغمبر و اهل بیت پیغمبر. در عین حال که به خدا و به درگاه خدا دعا میکنیم، پای قرآن و پای پیغمبر و امامان را در میان میکشیم. این امر نکته لطیفی دارد. آن نکته لطیف این است که در اسلام دعا کردن نه تنها با تلاش و کوشش در راه همان مطلبی که دعا میکنیم، بلکه با تلاش و کوشش برای انجام همه وظایف الهی همراه است. ما که در شبهای قدر قرآن به دست میگیریم، یا قرآن به سر میگیریم، و بعد از نام خدا اسماء مقدسه پیغمبر و اهل بیت پیغمبر را به زبان میآوریم و به این ترتیب رو و دل به سوی خدا میآوریم، معنایش این است ما با تسلیم در عمل کردن به قرآن و اطاعت از پیغمبر و خاندان او، به سوی خدا میرویم و از او مدد میخواهیم و هدایت میطلبیم و او را سپاس میگزاریم و اگر قدر و لیاقت این را داشته باشیم با او مؤانست کرده، دل با خدا مأنوس میکنیم. این نکته لطیف باید همواره مورد توجه ما باشد. من معمولا مطالبی را که در عموم صحبتهایم عرض میکنم، همیشه عبارت است از آن چیزی که خود در انجام واجبات یا کنار گذاردن محرمات یا عمل به مستحبات فهمیدهام. من از پیش کشیدن قرآن کریم و پیغمبر و خاندان پیغمبر در شبهای قدر و شبهای احیاء اینطور میفهمم که ما میخواهیم با قرآن و با معلمان قرآن تجدید عهد کنیم و تصمیم بگیریم به قرآن و به معلمان قرآن یعنی پیغمبر و خاندانش نزدیکتر شویم و بهتر بفهمیم آنها چه گفتهاند و بهتر عمل کنیم.