TO
خلیج فارس همان فریازان است در اندیشه و مقیاسی بزرگتر
وطن چیست؟ میدونم این سوال دیگه خیلی خیلی کلیشه ای شده اما هرچه هم که سعی میکنی ژست روشن فکری بگیری و بی اهمیت جلوه اش بدی و انکارش کنی آخرش هم باز گیرش می افتی، این جا یا آن جا...، در لابلای افکارت و تو در توی ذهنت.
چند روز پیش یک فریازانی که تو تهرون سکونت داره به من زنگ زد و بعد از احوالپرسی به من گفت:(( خودت رو سرکار گذاشتی وبلاگ فریازان ساختی و وقت خودت رو به بطالت میگذرونی .مگه فریازان چی داره که تو ازش دل نمیکنی؟))درجواب این دوست گفتم:(( برای من همه چیز داشته و الان هم داره...برای تو هم اینقدر جذاب هست که تعطیلات نوروز توی فریازان دیدمت.))جوابمو داد:(( اما من فقط چون پدر و مادرم اونجا هستند ،فریازان میام..))گفتم : ((پس چرا والدینت رو نزد خودت نمیاری تادیگه مجبور نشی بری روستا.)).گفت: ((بهشون گفتم ،اما اونا حاضر نیستند فریازان رو ترک کنند.)) گفتم : ((علتشو نپرسیدی که چرا حاضر به به ترک اونجا نیستند.)) گفت :((چون سنتی هستند و میخوان در جای سنتی باشند،شاید هم چون در فریازان چرخ اقتصادشون میچرخه اونجا رو به تهرون ترجیح میدن!)) بهش گفتم:((پس تو هم یه چیز دوست داشتنی در فریازان داری که بعضی اوقات به فکر فریازان میافتی. اما من مثل تو فقط یه چیز دوست داشتنی ندارم،بلکه والدینم برادران و خواهرانم ودوستانم،همه مردم روستام،کوه (الی سیا)رودخانه و پل روستا و همه درختان و محله هایش،برایم دوست داشتنیند وهمه اینها باهم بهانه خوبی هستند تا من از توی تهرون به وطنم فریازان فکر کنم ،ودر موردش وبلاگ بنویسم.در آخر هم بهش متذکر شدم تو که به قول خودت فریازان برات مهم نیست ،چرا در اینترنت کلمه فریازان را سرچ کردی تو که میدونستی در مورد بابا ننه ات چیزی در اینترنت ننوشته اند.)) در آخر گفت : (( میدونی !!جمله غلط کردم رو برا چه روزی ساختن، برا همین الان..وبعد کوبنده و کمی هم شرمنده جمله امروزش رو گفت.))
ای کاش ...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
(در جعبه های خاک)
یک روز میتوانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران، در آفتاب پاک
یاکه یکوبلاگ