شادی را به کوچه های زندگی برگردانیم . با محبت به در خانه ی همسایه زنیم و اشکها را از چشمان پر نور دخترک همسایه که از دوری بابا می نالد پاک کنیم . در کوچه های زندگی گلهای امید بکاریم و با دستان پر محبت خود به آنها آب دهیم تا به شکوفه نشتنشان را با چشم دل ببینیم همان گونه که علی با وجود مظلومیتش از همسایه اش دریغ نکرد ........
وما،بله ماکه ادعامیکنیم شیعه ی اوهستیم نیزباید اگرمثل اونمیتوانیم باشیم به اندازه ی قطره ای در دریای معرفت او باید او و راه و رسم زندگیش را بشناسیم و درک کنیم که همه پاکی بود و صفا .
وقتی کوچه های خلوت و تاریک به کوچه های پر مهر و آباد تبدیل می شود که با پای دل به دیدار همسایه بروی و آنگه که دست نوازشت را بر سر طفلکی زیبا میکشی تا دلش را شاد کنی نه با پول و مقام که با مهر و لطف خود او را مجذوب محبت می کنی و به او می گویی :
تو نیزساز کن نغمه ی باهم بودن را بدون اینکه در نظر بگیری که ازکجایی وچه رنگ ومسلک وآیینی داری .
به امید آن روز که همه ی پیروان ادیان الهی دست به دست هم دهند و بدون نگاه کردن به رنگ پوست و دلبستگی به جا و مکان خود و فقط با تکیه بر او که تنهاست و آورنده ی همه ی خوبیهای عالم و آورنده ی همه پیامبران ، کوچه های پر ز سکوت و ظلم را به کوچه های مهر و وفا تبدیل کنند .
خدایا تو را می پرستم و تنها تو را دوست
دارم خدایا به من قدرتی عطا کن که
بتوانم آن باشم که تو می خواهی .
خدایا تو را در بی کسیهایم به چشم دل
نظاره گر بوده ام ، چگونه باید تو را بخوانم؟
خود نمی دانم.
خدایا این تویی که همه ی وجودم را به
تو تقدیم می کنم .
ظهورت را شنیدم عنقریب است
ولی قدری برای من عجیب است
زبس که دیرکردی در ظهورت
مرا قدری بعید از این قریب است
نمی گویم بیا! اما بدان که
دل ایلی برایت بی شکیب است
تمام لحظه هایم بی حضورت
پر از" عَجّلِ" پر از "اَمَّن یجیب" است
بیا ای ناخدای باخدایان
بیا دیگر زمانه نانجیب است
نه این تعیین تکلیف است، اما
بیا دلهای ما حسرت نصیب است
به هر حال ای تو غایب، ای تو حاضر
که یاد تو شفا، نامت طبیب است
گمان دارم تو روزی خواهی آمد
که کوچه، خانه، پر از بوی سیب است
دیگر بس است، این درد طاقت سوز هجران.
جانا! تا به کی در پشت پنجره انتظار، رؤیای آمدنت را به نظاره بنشینیم؟
ای در کنج زندان غیبت همچنان محبوس!
و ای گناه ما، میله های زندان تو!
هزار و اندیست که چشم به راهان قدومت، بر لب فغان دارند و بر جگر خراش.
هزار و اندیست که دلهای منتظران، در تمنای وصالت، در جان آه می پرورند ودر سینه داغ.
عمری است که در کوچه سار انتظار سرگردان وحیرانیم.
تو را چه می شود، اگرشب سرد و فسرده فراقمان را به صبح دل انگیز وصالت آذین بندی؟
چگونه است، که این همه طلب و تمنا گره از کارفرو بسته ما نمی گشاید؟ بگو چه چاره کنیم؟
آیا نه وقت آن رسیده که نقاب از چهره برگیری و بازار حسن فروشان جهان را به یکباره رونق ببری؟!
آری!
... اینک همسفر با قافله منتظران، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق "جل و علا" برمی داریم و خدای را به تضرع و زاری می خوانیم که:
بار الها!
نسیم ظهور دولت حجتت را به لطف و کرمت بر ما بوزان!
ای امانت دار کوثر کی تو میآیی ز در؟
وی وصی آل حیدر کی تو میآیی ز در
مصحف زهراست نزدت، تیغحیدر همچنین
وارث بابا و مادر کی تو میآیی ز در
چشم امید تمام انبیاء و اولیاء
بر ظهور تست آخر کی تو میآیی ز در
هستی از هستتو هستییافت ای هستخدا
وی همه هست پیمبر کی تو میآیی ز در
دیدگان اشکبار شیعیان میخواندت
کای به عالم میرو رهبر کی تو میآیی ز در
هر سحر گوید مؤذن با نوای تازهای
مجری احکام داور کی تو میآیی ز در
کربلا، مکّه، مدینه، کاظمین، مشهد، نجف
سامرا، گویند یکسر کی تو میآیی ز در
روشنی بخش قلوب مؤمنین و مؤمنات