تقدیم به ابوالفضل گلم و مامان خوب و مهربونش
پسرم دنیا بزرگه ولی تو
یه دل بزرگتر از دنیا داری
عزیزم با این چشای مهربون
تو دل هر کی که خوبه جا داری
پسرم دنیا بزرگه ولی من
تو رو هر جایی که باشی میبینم
برات از قشنگترین باغ زمین
گلای مهربونی رو می چینم
پسرم خدای مهربون ما
بچه های خوب و خیلی دوست داره
وقتی که از آسمون بارون میاد
براشون خوابای رنگی میاره
وقتی تو تو خواب می خندی می دونم
یه فرشته داره نازت می کنه
یه فرشته که شبیه خودته
خودشو محرم رازت می کنه
پسرم دنیای پاک بچگی
از تموم زندگی قشنگ تره
مهربون باش و به مردم خوبی کن
حرفای فرشته ها یادت نره!!!
بابا عباس
15/1/88 ابوالفضل در طاقبستان کرمانشاه
مسابقات داخلی فوتسال تربیت مدرس با حضور 19 تیم شرکت کننده از حوزه های مختلف دانشگاه برگزار گردید. که تیم معاونت پژوهشی با دوبازی که انجام داده تا این تاریخ 7/2/88 فعلا در صدر جدول میباشد.منتظر اخبار ما از این بازیها باشید.
|
|
| |
بهترین تیم |
معاونت پژوهشی |
|
|
بهترین بازیکن |
محمد رضا بازیار |
دانشکده هنر |
|
بهترین مربی |
دکتر تقی خانی |
دانشکده پزشکی |
|
بهترین گلزن |
مرتضی جانجانی (4گل) |
معاونت پژوهشی |
|
بهترین خط حمله |
معاونت پژوهشی ومجتمع مدرس(8گل زده) |
- |
|
بهترین خط دفاعی |
معاونت دانشجوئی و فرهنگی (0گل خورده) |
|
|
منسجم ترین تیم |
تیم دانشکده پزشکی |
|
|
به نام خدایی که هستی را با مرگ ، دوستی رابی رنگ ، زندگی را با رنگ ،عشق را
رنگارنگ
رنگین کمان را هفت رنگ
شاپرک را صد رنگ ...
رنگ را در روستا
و من را دلتنگ روستایم فریازان آفرید ...
هنگامی که به آسمان آرام و خاموش شب تنهایی نگریستم
خزیدن امواج اقیانوس عشق را در میان رگ هایم احساس کردم
عشقی به مسافت راه بی نهایت !!!
عشقی به لطافت خارهای بیابان !!!
عشقی به زبری گلبرگ های گل سرخ !!!
عشقی به جای قدم های روی ساحل موج زده !!!
خدایا به دستان سرد من بنگر که قادر به نوازش چهره ات نشده است...
خدایا به پاهای بی تابم نگاه کن که توان رسیدن به تو را دیگر ندارد...
خدایا به چشمانم نگاهی بینداز که از کثیفی دنیای بی وفایی تاریک شده...
خدایا پاروی شکسته قایق خیالم را بنگر که در پی رسیدن به تو از خاری خرد شده...
خدایا گم شده ام... کاش دستان مهربانت را به من می دادی تا با هم بر روی ساحل رویاها بازقدم برداریم.
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست.
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب در گاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نیشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو لیلای تو من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی