درعجبم
آل سعود
سوار بر پشه تخیل خود
چون اُشتری اندیشمند
چگونه کینه اش را به مزرعه تشیّع تاخته
ما از تبار سلمان و کورشیم
که دستان پر قدرت مان را
برای یاریگری روز موعود
بر کرانه نیل و فرات
به حجت می بریم
تا درخت شعورمان را
بر صحرای جاهلیتشان بکاریم.
دخترم آدلیا
در عبور از آسمان هبوط
دستانت پر از عطر شکوفه بندان شوق بود
و من در آستانه پنجمین هلال حضورت
هزاران نرگس
دربرکه نگاهت نذر میکنم
آبشارگیسوانت
دربارش باران دعایم
قد میکشد
قبیله لخت فرشتگان
درکارناوال نور
ُسُرمه به رنگین کمان ابروانت می کشند.
تصویر دخترم آدلیا در 5ماهگی
فانوس های دانایی
پی در پی
درکوچه های آدمیت
خاموش می شوند
اینک زمین هم
دست به نفرین انسان زده
جباران سفاک جهل
برتن ریحان و پونه
دختران پاک نَهر
دست می یازَند
دلم یک طبقه قبر میخواهد
و چند سال نوری ارتفاع
برای عروج
جایی که نفرین زمین
پشت سرم نباشد.
امشب تکلیف عبودیتم را
زیرگلبرگهای صورتی
با دخترکان کفشدوزک
بجماعت مورچه ها بجا آوردم
ازشاپرک خواستم
برای آمرزش گناهانم
بال غُفران تکان دهد
صورت خیسم را
بخاک باغچه کشیدم
باکِرم های شب زنده دار
ازشیب اشرافیت پایین رفتم
اینجاخدا ؛
نزدیکتر ازروی گلدسته هاست
من به سایه تطهیر
سه خورشید بدهکارم
و به باغچه کوچک عشق
هفده یاس و نسرین
من به پیراهن چرک آلوده گناه
صدها پودر دستی دعا مقروضم
و به جورابهای سوراخ شده
هزاران مَسحِ پا ؛
من به آسمان استجابت
میلیونها ستاره آمین
و به بهشت
- تنها -
یک عفو خدا
بدهکارم.